میدانی؟! به رویت نیاوردم! ازهمان زمانی که به جای( تو) به من گفتی :شما فهمیدم پای اودرمیان است..
درد مرا انتخاب کرد... من تورا... تورفتن را... اسوده برودلواپس نباش... من ودرد ویادت تاابد باهم هستیم...
می خواهم داستانی از علاقه ام به تو بنویسم: یکی بودیکی.... بی خیال... خلاسه اش می شود:دوست دارم..
دانه هایی از جنس عشق کاشتم خوشه هایی از غم برداشتم.. خیانت... ورویش نفرت..
ای کاش جایی بروم...! تابلویی داشته باشد.. که خدارویش نوشته باشد.. پایان تمام دلتنگی ها...
جسارت میخواهد نزدیک شدن به افکار دختری که روز ها مردانه بازندگی میجنگد اماشبها... بالشش از حق حق دخترانه اش خیس است
این روزهاهمه دلتنگی هدیه می دهند.. لطفا آتش بس اعلام کنید.. به خدا تمام شد ... دل♥م...
نبودنت هستیمو نابود میکرد... ولی حالا بودنت.... میشه نباشی؟؟
آیینی که کسی رابه گوشه نشینی وادار کند دوامی نخواهد داشت..
وقتی ازچشم کسی بیفتی.. دیگه فرقی نمیکنه کجا باشی؟ گوشه ی چشم روی گونه.. ویاروی خاک تودیگه افتادی..
تعداد صفحات : 2
♥ عشق مثل یک ساعت شنی می ماند همزمان که قلب را پر می کند مغز را خالی می کند!!
♥ عشق مثل یک ساعت شنی می ماند همزمان که قلب را پر می کند مغز را خالی می کند!!